اللهم صلی علی علی بن موسی الرضا المرتضی |
|
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 86 مرداد 14 توسط خادم الرضا
| نظر
منزلتخاص نزد خداوند
اگر عبادت را به معنى طى طریق بر اساس فرمان مولا بدانیم،على علیه السلام آن سالک گوش به فرمان و خدا ولى و مولاى اوست و او همه عمر را در سیر و سلوک الى الله گذرانده است.لحظهاى در زندگى على علیه السلام سراغ نداریم که در آن هواى شخصى بر او غالب شده و از طریق بندگى خارج شده باشد.هیچگاه براى او پیش نیامد که هواى خود را بر دستورات خداى خود غلبه دهد. او عمرى را گذراند،در حالى که لحظهاى بت نپرستید،در پیش لات و عزى و هبل قامت تعظیم فرود نیاورد و این افتخارى بود که تنها نصیب امام امیر المؤمنین در صدر اسلام شده بود.همه مؤمنان به اسلام روزگارى را در جاهلیت گذرانده بودند ولى مولاى ما در آغاز بعثت پیامبر 10 ساله بود و هنوز به سن تکلیف شرعى نرسیده بود. از روزى که اسلام را پذیرفت تا آن روز که با فرقى خونین سر بر بالش خاک نهاد در راه اسلام و مردم روزگار گذراند.عمرى را سپرى کرد اغلب در گرسنگى،روزهدارى،جهاد فى سبیل الله،خدمتبه خلق خدا،و اعلاى کلمه توحید.روزهایش به کوشش و تلاش و شبهایش به مناجات و بیدارى و اشک ریزى گذشت و الحق از معدود انسانهائى بود که کمترین بهره را از زندگى گرفته و بیشترین بازدهى را عرضه کرده است. على علیه السلام بنده خدا بزرگترین شان على علیه السلام بندگى خداست و همین افتخار او را کافى است.خود مىفرمود الهى کفى بى عزا ان اکون لک عبدا و کفى بى فخرا ان تکون لى ربا (1) -خداوندا مرا این عزت بس است که بنده توام و مرا این افتخار کافى است که تو رب منى. آرى عظمت على علیه السلام در این است که او بنده خدا و مرد خداست.همه افعال و اقوال و کردارش رنگ الهى دارد.اگر در جنگها با چنان جرات و شهامتبه پیش مىرفت،اگر زره او پشت نداشت و هرگز پشتبه دشمن نمىکرد،اگر در حرکتبه سوى میدان مشتاقانه و دوان دوان به پیش مىرفت،بدان خاطر بود که دلش به خداى گرم بود و حیات و مماتش را فانى در راه خدا مىدانست. او را به روحى تشبیه کردهاند که به سوى معبود مطاعش در پرواز بوده است و این سیر پروازى هرگز او را خسته و فرسوده نمىکرد.او مرد کار و جنگ بود.در میدان مبارزه با تمام وجود تلاش مىکرد واى چه بسا که زخمهاى متعدد بر مىداشت و بدنش صدمه مىدید،ولى شب هنگام همان محتاج الى الله و به تعبیر خود همان مسکینى بود که به جاى استراحت و آرامش بر پاى ایستاده و مشتاقانه به گدائى در خانه خدا مىرفت و جلوههاى شوق على علیه السلام را در عبادت از نمازها و مناجاتش مىتوان یافت. غرق در عبادت او در عبادت چنان اوج مىگرفت،که مىتوان گفت از جهان و آنچه در آن است غافل مىشد و براى عدهاى بسیار از مردم این باور نکردنى است که در حال نماز تیر از پایش بدر آوردند و او از دردش ننالد و حتى بگوید که متوجه آن نبودممگر ممکن استیک انسان از نظر اوج روحى و کمالات نفسانى تا این درجه به پیش رود؟ او در حال وضو گرفتن مىلرزید و در حال نماز رعشه براندام داشت،در ذکر لبیک رنگ از رخسارهاش مىپرید،از احساس کوچکى خود در پیشگاه خداوند همه گاه احساس شرم مىکرد،مىگفتبر عذاب اگر صبر کند،فراق او را نمىتواند متحمل شد. او در عبادت و عمل،در مسیر زندگى خداى را چنان شاهد و حاضر مىدید که مىفرمود اگر پردهها را بردارند،چیزى بر یقین من اضافه نخواهد شد.لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا.و هم مىفرمود خدائى را که با چشم دل نبینم او را عبادت نمىکنم و تا حال هم عبادت نکردهام لم اعبد ربا لم اره. و به همین خاطر على علیه السلام همه جا را محضر خدا مىکند و دامنه عبادتش را به همه جا مىکشاند،مسجد،کوچه،خیابان،بازار،میدان جنگ،محیط خانه و همه جا براى او معبد است و بدین سان هیچ لحظهاى بر على نمىگذرد جز آنکه آن لحظه در عبادت سپرى مىشود. محبوبترین بندگان او بنده خداست ولى محبوبترین آنهاست.زیرا او بیشترین و خالصانهترین عبادات را در بین امت داشت. گویند اینکه او را ابو تراب نامیدهاند بدان خاطر است که او عبادات و نمازهاى فراوان انجام مىداد و پیشانیش همه گاه خاک آلود به علتسجدههاى طولانى و مکررش بود! ام ایمن مرغى را بریان کرده و براى رسول صلى الله علیه و آله آن را هدیه آورد و عرض کرد اى رسول خدا صلى الله علیه و آله من خود این مرغ را تهیه کرده و خود آن را پختهام و براى شما آوردهام-پیامبر آن هدیه را قبول کرد و دعا کرد خداوندا محبوبترین بندگانت را برسان که در این غذا با من هم سفره شود در زدند.انس با این آرزو که خدایا این محبوب از انصار باشد در را باز کرد-دید على علیه السلام است.عذر آورد که پیامبر فعلا سرگرم کار است و کسى را نمىپذیرد.بار دیگر دعاى پیامبر صلى الله علیه و آله و صداى در بلند شد و انس در را باز کرد و على بود و همان عذر را ذکر و على را رد کرد. بار سوم در زدند و رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود اى انس،در را باز کن،تو اول کسى نیستى که قومت را دوست مىدارى.او از انصار نیست.انس مىگوید این بار رفتم و على علیه السلام را آوردم و او با پیامبر صلى الله علیه و آله هم سفره و هم غذا شد (2) جلوههاى عبادت على علیه السلام ما على علیه السلام را ندیدیم و از حالات او در عبادت آگاهى نداریم ولى آنها که تصادفا او را در برخى از حالات عبادتش دیدهاند نقلهاى حیرت انگیز دارند که مطالعه آنها در کتب راویان دلها را مىلرزاند. ابو درداء نمونهاى از حال عبادت او را این گونه شرح مىدهد.سحرگاهان او را در حال قرائت قرآن در نخلستان دیدم که قران مىخواند و اشک مىریخت.و هم او را در اواخر شب دیدم،واله و مبهوت،از خود بیخود شده،که اشک مىریخت و جزع و بیتابى مىکرد.از شدت بیحالى بر روى زمین افتاد و خاموش شد. به بالاى سرش شتافتم و او را چون چوبى خشک بر زمین دیدم-حرکتش دادم-دیدم تکان نمىخورد-گفتم همه از خدائیم و بازگشت ما به سوى خداست (فاتیته فاذا هو کالخشبة الملقاة، فحرکته فلم یتحرک-فقلت انا لله و انا الیه راجعون-مات و الله على بن ابیطالب-به خدا قسم على علیه السلام از دنیا رفت.گفتم بهتر است آن را به فاطمه علیها السلام خبر دهم،به در خانهاش رفتم و در زدم-فاطمه پرسید کیستى؟گفتم ابو درداء خادم درگاه شمایم؟چه خبر است در این وقتشب؟گفتم بانوى من سرت به سلامتباشد-على از دنیا رفته است.پرسید او را در چه حالتى یافتى؟گفتم-در حال عبادت-فرمود على علیه السلام نمرده است.او از خوفخدا غش کرده (3) ...آن دیگرى نمونهاى دیگر از این حالات على علیه السلام را در عبادت براى معاویه بیان کرد و اشک او را سرازیر نمود.على علیه السلام در بندگى الحاح و زارى بسیار داشت و گاهى محاسن بدست مىگرفت و چون مار گزیدهاى به خود مىپیچید و چون غم رسیدهاى اشک مىریخت. عبادت ناشى از ایمان على علیه السلام خدا را باور داشت.مىدانستخدا و حساب و معاد حق است.همه چیز براى او عینى شده بود و خدا را در همه جا و همه چیز مىدید.خود فرمود:هیچ پدیدهاى را ندیدم جز آنکه خداى را قبل از آن،با آن و پس از آن دیدهام:ما رایتشیئا الا و رایت الله قبله و معه و بعده (4) .عبادت او سر آمد بود و در این مساله همین بس که در نماز در سجده ضربه خورد و فرقش شکافت ولى دست از نماز برنداشت و نماز را تمام کرد.پس از ضربه خوردن او را به خانه مىبردند.نظرى به طلوع فجر افکند و فرمود:اى صبح،تو شاهد باش که تنها در این لحظه و اولین بار است که على علیه السلام را دراز کشیده مىبینى!!.و بدین خاطر است که امام سجاد علیه السلام مىفرماید چه کسى مىتواند چون على علیه السلام خدا را عبادت کند:و من یقدر على عبادة جدى على بن ابیطالب. او اهل عشق و مناجات عاشقانه بود.چشمانش از شوق دیدار خداگریان بود.و زیبائى و خلوص عبادت را پس از پیامبر تنها در زندگى على مىشد مشاهده کرد.رسول خدا صلى الله علیه و آله در شان ایمانش فرمود:اگر همه آسمانها و زمین را در یک کفه ترازو و ایمان على علیه السلام را در کفهاى دیگر بگذارند کفه ایمان على بیشتر سنگینى خواهد کرد (5) . اخلاص على علیه السلام مقدمه على علیه السلام آن بنده پاکباختهاى است که لذت ارتباط با خدا را با ذائقه دل چشیده و عظمت او را با دیده دل و با تمام وجودش آن را وجدان کرده است.به همین جهت از هر فرصتى براى تنها شدن با او استفاده مىکند و دیدار مکررش سبب آن نمىشود که ذرهاى از احساس آن عظمت در درونش کاسته گردد و یا خود را در پیشگاه او بى محابا ببیند. حضور قلب على علیه السلام در عبادت،خلوص او در اعمال و رفتار چنان عظیم است که ذرهاى در آن غش نمىبینى.در مقام سازندگى خود به درجهاى رسید که مدیر بر خود و مسلط بر خویش است.زمام نفس خود را در دست دارد و به هر صورتى که بخواهد آن را حرکت مىدهد و به همین جهت قادر مىشود همانند کسى که خارى در چشم دارد صبر کند و دم برنیاورد،آن هم صبر جانگزائى که آدمى را پیر مىسازد (6) .جز او کیست که در عین قدرت،در عین محق بودن،در عین فدائى اسلام و حقیقتبودن شمشیر نکشد و با تمام امکانات در برابر خصم نایستد! عشق و اخلاص او از معدود افرادى است که در حیات این جهانى عشق و اخلاص را توام ساختهاند و با معجونى از آن خود را سیراب مىنمودهاند.در اخلاص او این بس که در شب هجرت بدون اینکه احدى را یاور خود سازد و یا به آنها بگوید هواى او را داشته باشند در بستر پیامبر صلى الله علیه و آله خوابید و سر دشمنان را به خود گرم داشت تا دشمن به تعقیب پیامبر صلى الله علیه و آله نپردازد و او فارغ البال بتواند طى مسافت کند. خلوص او شگفت انگیز است.در جنگى که خصم آن را طراحى و على علیه السلام را به شرکت در آن و مقابله با آنان مجبور کرده بود فرمود:خداوندا تو مىدانى،آنچه را در این مبارزه انجام دادهایم به خاطر حکومت و سلطنت و جلب منافع مادى نبود،بلکه به این خاطر بود که حقایق و نشانههاى آئین تو را به حال اول باز گردانیم و در زمین تو اصلاح کنیم تا بندگان ستمدیده تو در پناه امنیت دینى تو زندگى کنند و قوانین تعطیل شده تو اجرا گردد (7) ... همه چیز براى خدا روح على علیه السلام مملو از محبتبه خدا بود و این دل آنچنان پر بود که هیچ جاى خالى براى جادادن اخلاص براى غیر خدا نداشت.او همچون ما در این جهان وسیع با مال و زیور و زیبائىها مواجه بود،او همچون ما بشر بود و داراى هواى دستیابى به لذات مادى از غذا و لباس و جنبههاى غریزى ولى همه آنها را در راه محبوب فانى و قربانى مىکرد. به گفته ابن عباس او در تمام امور رضاى خدا را مىطلبید،همه کردار و رفتارش تحت الشعاع رضاى او بود و به همین جهت او را مرتضى خواندهاند.مال و موقعیت و عنوان در نزد او بهائى نداشت تا به خاطر آن دست از هدف اصلىبکشد.چشم به غمزه طناز آن نداشت تا دل او اسیر آنها گردد. او مىدید و مىدانست در عرصه سیاستشکست مىخورد ولى زرنگى به معنى حیلهگرى نداشت و نمىخواست از راه فریب و اغراء و یا با استفاده از جهل مردم به پیش رود.خود در سخنى فرمود:به خدا قسم معاویه از من زیرکتر نیست،بلکه او مکر و گناه آشکار مىکند اگر ناپسندى مکر در اسلام مطرح نبود من از زیرکترین مردم بودم-و الله ما معاویة بادهى منى و لکنه یغدر و یفجر.و لو لا کراهیة الغدر لکنت من ادهى الناس (8) . شوق بندگى او به خدا ایمان داشت و او را به واقع بندگى مىکرد و در این بندگى هیچ شائبهاى نبود.خود در جملهاى مىگوید:خداوندا ترا بندگى نمىکنم بدان امید که طمعى به بهشت تو دارم،و یا به خاطر ترس از دوزخ تو نیست که به عبادت تو مىپردازم،بلکه تو را شایسته عبادت دیدم و به عبادت تو پرداختم.ما عبدتک طمعا من جنتک،و لا خوفا من نارک،بل وحدتک اهلا للعبادة فعبدتک (9) در جائى دیگر عبادت خود را در مقام و موقعیتشکر و آزادگان قرار داده و عابدان را به سه گروه تقسیم مىکند به شرح زیر: -ان قوما عبدوا الله رغبة فتلک عبادة التجار گروهى خداوند را به طمع سودى عبادت مىکنند و این عبادت بازرگانان است. -و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلک عبادة العبید گروهى هستند که خداوند را به خاطر ترس از دوزخ او عبادت مىکنند و این عبادت بردگان است-و ان قوما عبدو لله شکرا فتلک عبادة الاحرار و قومى هستند که خداوند را به عنوان نوعى سپاسگزارى و شکر عبادتمىکنند و این عبادت آزادگان است قطع از ما سوى الله در طریق حرکتبه سوى معبود هیچ چیز دل على علیه السلام را نمىلرزاند.او به رتبه و درجهاى رسید که عشقش،حب و بغضش علاقهاش را به فرزند و خانه و زندگى و همه چیزش را تحت الشعاع محبتخدا قرار داد و روان خود را از هر چه که به وى تعلق مىداد پاک ساخته بود.و بدین خاطر تنها در راه او بود که عاشقانه تلاش مىکرد او مصداق این سخن از امام صادق علیه السلام بود که: -یحب فى الله در راه خدا دوست مىدارد-و یبغض فى الله و در راه خدا دشمن مىدارد-و یسخط فى الله و در راه خدا خشم مىکرد-و یرضى فى الله (10) و در راه خدا رضایت مىکردچنان شیداى وصل محبوب است که مىگوید صبرت على عذابک و کیف اصبر على فراقک (11) و چنان مشتاق سخن گفتن با اوست که شب هنگام پس از بازگشت از آن همه کار و تلاش روزانه و با آن خستگى و فرسودگى بدن پس از مختصر استراحتى راهى مکان خلوتى مىشود تا در آن گوشه آزادانه حرف بزند و با تمام وجود بگرید مزاحم خواب و استراحت دیگران نشود.محیطهاى خلوت مدینه و کوفه،بیابانها و چاهها شاهد و مؤید سخن ما در زمزمهها،نالهها،بیتابىها و اشک ریزىهاى على علیه السلام هستند.او در همه عمر راه درون را مىجست،به زندگى دنیوى و خانه مجللى و ثروت بسیار چشمى نداشت،دل به خدا داده و از همه بریده بود. پىنوشتها 1-قصار نهج البلاغه 2-مستدرک صحیحین ج 3 ص 131 3-امالى-مجلس 18. 4-قصار نهج البلاغه 5-غایة المرام ص 509 6-خطبه شقشقیه 7-نهج البلاغه عبده ج 2 ص 18 8-نهج البلاغه 9-همان 10-طرائف الحکم 11-دعاى کمیل در مکتب امام امیرالمومنین (ع) صفحه 162 دکتر على قائمى ... |