اللهم صلی علی علی بن موسی الرضا المرتضی |
|
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88 بهمن 26 توسط خادم الرضا
| نظر
بسم الله الرحمن الرحیم
بخشش و کرامت امام رضا علیه السلام در شرح حال و سیرهی حضرت رضا علیه السلام نوشتهاند که: هرگز با سخن خویش بر کسى جفا نکرد و بر وى ستم نراند. تا سخن کسى به پایان نمىرسید سخن نمىگفت و گفتار او را قطع نمىکرد. حاجت هیچ کسى را در صورت قدرت و توانایى رد نمىنمود. پاى خود را هرگز در مقابل کسى دراز نکرد. هرگز کنار هیچ همنشینى بر چیزى تکیه نمىکرد. هیچ یک از خادمان را به دشنام و ناسزا نمیگرفت. صدا به قهقهه بلند نمىکرد؛ بلکه تبسّم مىفرمود. آن حضرت در تابستانها روى حصیر مینشستند، و زمستانها روى پَلاس(پارچهای شبیه به جاجیم) مىنشست. جامههاى خشن مىپوشید، اما هنگامى که در میان مردم ظاهر مىشد داراى سر و وضع آراسته بود. هرگز با سخن خویش بر کسى جفا نکرد و بر وى ستم نراند. تا سخن کسى به پایان نمىرسید سخن نمىگفت و گفتار او را قطع نمىکرد. حاجت هیچ کسى را در صورت قدرت و توانایى رد نمىنمود. پاى خود را هرگز در مقابل کسى دراز نکرد. خیر و احسان آن حضرت آن چنان توأم با ادب و نزاکت و ظریف و لطیف انجام مىگرفت که هرگز طرف احسان، شرمسار نمىگردید؛ لذا نوشتهاند که: بسیار احسان مىکرد و بخششها را پنهانى انجام مىداد، و اکثر این خیرات را در شبهاى تار (و بى سر و صدا) برگزار مىکرد. به عنوان نمونه: مرحوم کلینى (رضوان الله علیه) در کتاب خود روایتى از «الیسع بن حمزه» آورده است که مىگفت: من در محضر امام رضا علیه السلام بودم که گروه زیادى از مردم پیرامونِ آن حضرت گرد آمده بودند و از او راجع به حلال و حرام سؤال مىکردند. در این اثنا مردى بلندقامت و گندمگون وارد شد و گفت: السلام علیک یا ابن رسول الله! من یکى از دوستداران شما و آباء و اجدادتان هستم و از حج باز مىگردم و تمام موجودى ِ خود را از دست دادم و چیزى براى من باقى نمانده که با آن بتوانم حتى یک منزل از منازل سفر را طى کنم. چارهاى در باره من بیندیشید تا مرا به شهر و دیارم باز گردانید، که من در شهر و دیارم فردى توانمند و دارا مىباشم. به من کمک کنید که وقتى به وطنم رسیدم از جانب شما به همین مقدار به فقراء کمک رسانم و به آنها بخشش کنم؛ چون تهیدست و مستحقِ اِمداد مالى نیستم. حضرت به او فرمود: بنشین که خدا تو را رحمت کند. سپس آن حضرت رو کرد به مردم و با آنها به ادامه گفتگو نشست تا آن که مردم از پیرامون او پراکندند، و فقط آن مرد خراسانى و سلیمان جعفرى و خیثمه و من در آن جا ماندیم. حضرت فرمود به من رخصت دهید به اندرون منزل بروم. لحظهاى گذشت و حضرت بیرون آمد و در را بست و از پشتِ در، دست را بیرون آورد و فرمود: مرد خراسانى کجاست؟ عرض کرد: اینجا. فرمود: این دویست دینار را بگیر و مخارج خود را با آن تأمین کن و لازم نیست در دیار خود به مقدار آن از جانب من به فقراء کمک کنی، و از سراى من خارج شو که من تو را نبینم و تو نیز مرا نبینى (که مبادا هر دو شرمسار گردیم.) سلیمان به آن حضرت عرض کرد: قربان! عطاى فراوانى به این مرد مرحمت فرمودى و او را مورد مهر خویش قرار دادى، چرا از پشت در و از خفا این کار را برگزار فرمودى؟ فرمود: بیم آن داشتم که خوارى سؤال و خواهش را از رهگذر برآوردن نیازش در چهره او مشاهده کنم. آیا نشنیدهای که رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: کسى که پنهانى و بى سر و صدا احسان مىکند این کار او معادل با هفتاد حج مىباشد، و کسى که بدى و گناه را افشا و آشکار مىسازد خوار و فرومایه خواهد گشت، و آن که گناه و بدى را مخفى مىدارد امید آمرزش براى او وجود دارد . سپس فرمود: آیا این بیت به گوش تو نرسیده است که: متى آته یوماً اطالب حاجة رجعت الى اهلى و وجهى بمائه آن کسى را مىستایم که اگر روزى براى حاجتى نزد او روم، به سوى اهل و عیالم در حالى باز مىگردم که آبروى من مصون مانده و دچار ذلت سؤال و خواهش نباشم. نیز کلینى آورده است که: میهمانى بر امام رضا علیه السلام وارد شده و پارهاى از شب را با او به گفتگو نشست که چراغ دگرگون شد و مىخواست خاموش شود. میهمان براى ترمیم و اصلاح آن دست خود را پیش آورد تا آن را به حالت نخست باز گرداند که امام رضا علیه السلام مانع شد و شخصاً آن را ترمیم و اصلاح کرد، آن گاه فرمود: ما خاندان رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم میهمانان خود را به کار نمىگیرم (بلکه مقدم آنها را گرامى داشته و از هیچ گونه ادب و نزاکتى نسبت به آنها دریغ نمىورزیم.) بدین امید که خداى متعال ما را از توفیق در التزام به سیرت اخلاقى این امام بزرگوار برخوردار سازد و ارشادات سعادت آفرین و الگو پرداز آن جناب را در همه جوانب زندگانى به کار بندیم و شفاعت او را در روزى از خدا مىطلبم که هیچ عاملى جز قلب سلیم و دل پالوده از آلودگىها سود نمىبخشد. منبع: برگرفته از مجموعه آثار نخستین کنگره جهانى امام رضا علیه السلام، نوشته دکتر سید محمدباقر حجّتى ... |